کلاس شماره 313

هذیان های شبانه من

سر کلاس اصول

ردیف چهارم نشستم

گوشه ,کنار پنجره ی باز

هوای مطبوع منو بغل گرفته

استاد داره درس میده

می گه که بنویسیم

من یک دفتر و خودکار جلومه

و کتابی از بوکفسکی

که زیر میز پنهانش کردم

و دارم توش سیر می کنم...



نظرات شما عزیزان:

foozhan
ساعت23:47---8 ارديبهشت 1391
سلام. حالا كه عزم خود را جزم كرده‌اي تا بنويسي يك نكته مهم را برايت توضيح ميدهم. هر مطلبي بايد داراي تصوير باشد تا خواننده خود را ميان آن فرض كرده و بتواند با حال و هواي قصه درآميزد. متن‌هاي شما فاقد تصوير گري است به عنوان مثال همين مطلبت را بازنويسي ميكنم، البته فرصتي براي ويرايش نيست.
سر كلاس
از ميان بازوان عاطفه و مهرانگيز ـ هم كلاسي‌هايم ـ تخته‌ي سياه را مي‌بينم كه استاد جلوي آن ايستاده و دهانش مرتب باز و بسته ميشود. گاه سريع و گاه شمرده. برخي اوقات هم بادستانش اشاره ميكند كه مثلاً ما هم روشنفكريم.
و من
پشت بازوان عاطفه و مهرانگيز ـ كنار پنجره‌ي مه آلود كتاب بوفسكي را روي پاهايم پهن و آن را سير مي‌خوانم.
از پشت پنجره‌ي مه آلود پسركي در كنار خيابان ايستاده كه زير بسته‌هاي روزنامه‌اش براي فروش، سيگار مي‌فروشد.
(ببين كلاس به خوبي و به اندازه تصوير شده و وجود پسرك در قاب خيابان بدون آن كه شعاري داده باشي حرفي براي گفتن زده كه در داستان نويسي تعليق نام دارد. خواننده به فكر مي افتد حكمت كتاب بوفسكي به صورت پنهاني و سيگار فروشي پسرك چه ارتباطي با هم دارند؟ و همين كه فكر در مخاطب ايجاد شود تو برنده شده‌اي. موفق باشي. اميدوارم از انتقادم نرنجيده باشي من دوست دارم به نويسنده‌اي بزرگ بدل شوي
سبز باشي و خوش و آبي تر


peg
ساعت13:21---6 ارديبهشت 1391
kheili khub tosife un lahze dar makan ro anjam dadi va dar ajabam ke 6omare clas yadet bud

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت19:34توسط faeghe | |